زندگي و زمانه ابن ادريس حلّي
فخرالدين ابو عبدالله (1) محمد بن احمد بن ادريس (2) يا محمد بن ادريس الحلي العجلي (3) معروف به « ابن ادريس حلّي » از فقهاي بزرگ شيعه در قرن ششم مي باشد که ظاهراً در سال 543 ( هـ. ق ) در حلّه يکي از شهرهاي عراق چشم به جهان گشوده و در سال 598 ( هـ. ق ) از دنيا رفته است. (4) وي از اساتيدي چون ابن زهره، (5) راشد بن ابراهيم بن اسحاق البحراني و سيد شرف شاه ابن محمد الحسين (6) و عماد الدين محمد بن ابي القاسم طبري، عربي ابن مسافر عبادي، حسين بن هبة الله بن رطبة سوراوي و عبدالله بن جعفر دورسيتي (7) بهره علمي برده است. بزرگان چون محي الدين محمد بن علي بن زهره، فخار بن سعد موسوي، محمد بن نماي حلّي، علي بن يحيي خياط، احمد بن مسعود اسدي و علي بن ابراهيم علوي عريضي از محضرش استفاده کرده و نقل روايت کرده اند. (8)
آن چنان که ذهبي توصيف کرده، ايشان علامه ي عصر خويش و رئيس الشيعه در آن دوران بوده و در حلّه از شهرت فراواني برخوردار بوده است. (9) به اعتراف ابن فوطي شهرت وي به عنوان يکي از فضلاي شيعه و عارفين به اصول شريعت، حتي از حلّه فراتر رفته و در ميان علماي هر دو فرقه ( شيعه و سني ) شناخته شده است. (10)
در برخي از منابع متأخر، ابن ادريس را از نوادگان دختري شيخ مسعود ورّام معرفي کرده و بدين ترتيب نسب او را از جانب مادر با سه واسطه به شيخ طوسي رسانده اند. (11) ولي با توجه به تاريخ وفات شيخ ورّام در سال 605 ( هـ. ق ) و در سال وفات ابن ادريس 597 ( هـ. ق ) و نيز مقايسه طبقه شيخ ورّام با طبقه ابن ادريس اين نسبت از نظر محققان نادرست به نظر مي رسد. (12)
اگرچه ذهبي متذکر شده که ابن ادريس آثاري در فروع و اصول داشته (13) و ابن داوود او را کثير التأليف دانسته، (14) جز چند اثر از وي در دسترس نمانده است که از آن جمله مي توان به کتاب السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي در فقه، و المنتخب من التفسير القرآن و النکت المستخرجه من کتاب التبيان شيخ طوسي، خلاصة الاستدلال و مناسک الحج اشاره کرد.
در هيچ يک از منابع رجالي - بيش از آنچه آمد - درباره ي جزئيات زندگي شخصي او مطلبي ذکر نشده است؛ اگرچه درباره ي روش فقهي و نوآوري هاي او به طور وافي در آن منابع بحث گرديده که در جاي خود خواهد آمد. (15)
درآمدي بر اوضاع سياسي و اجتماعي عصر ابن ادريس
1. حلّه
حلّه زادگاه ابن ادريس حلّي، شهري است بين کوفه و بغداد که ظاهراً بني مزيد از قبيله اسد از قبايل عرب، که تمايلات شيعي داشته، آن را بنيان نهاده است. قبيله او که به تدريج در ناحيه هيئت و کوفه پايگاهي به دست آورده بودند، در زمان حکومت امير معزالدوله ديلمي ( 345 - 352 هـ. ق ) بر اين منطقه سيطره يافتند و با استقرار در حلّه به عنوان ماندگاه دائمي آن جا را پايتخت خود قرار دادند. در زمان حکومت صدقة بن منصور، امير بزرگ مزيدي، اطراف اين شهر حصاري محکم کشيدند و به اين ترتيب حلّه مرکز قدرت بني مزيد در عراق شد. بني مزيد با آن که در اصل از اعراب بدوي بودند، نشان دادند که مديران و سياستمداران لايقي اند و در اتحاد و اتفاق هاي متغير عراق دوره ي سلجوقيان به صورت قدرت مهمي در آمدند. حکومت آنها پس از فراز و نشيب هاي زياد در سال 545 ( هـ. ق ) با در گذشت علي بن دوم بن دبيس افول کرد و سلطان مسعود حلّه آن را به يکي از سرداران خود واگذاشت و چند سال بعد سپاهيان و طرفداران مزيديان در حلّه با آمدن لشکر خليفه به آن شهر پراکنده شدند؛ (16) بنابراين در زمان حيات ابن ادريس حلّي اين شهر تحت کنترل خلفاي بغداد و امراي آنان بوده است.2. عراق
در دوران حيات ابن ادريس؛ يعني543 تا 597 ( هـ. ق ) در عراق خلفاي عباسي به ترتيب: المقتضي لأمرالله 531 تا 555 ( هـ. ق )، المستجد بالله 555 تا 566 ( هـ. ق )، المستضيء بأمرالله 566 تا 575 ( هـ. ق ) و الناصر لدين الله 575 تا 622 ( هـ. ق ) (17) بر سر کار آمدند. در دوران خلافت آنان چندين حادثه در سرزمين هاي تحت سلطه ايشان رخ داد که بازتاب هاي سياسي، اجتماعي و فکري مختلفي را ايجاد کرد. که از آن جمله مي توان به موارد ذيل اشاره کرد.سلطنت سلجوقيان و سيطره آنان بر سرزمين هاي اسلامي
از زمان حاکميت اميران آل بويه 334 ( هـ. ق ) در بغداد و استقلال اکثر مناطق تحت حاکميت عباسيان، (18) به تدريج انحطاط دولت عباسيان آغاز گرديد. به طوري که در تمامي اين دوران خليفه هيچ قدرت اجرايي در اداره ممالک اسلامي نداشت. (19) بنابراين به اذعان اکثر مورخان انحطاط و ضعف دولت عباسي در اين دوران به اوج خود رسيد. سلجوقيان که از سال 447 ( هـ. ق ) با ورود طغرل بيگ به بغداد بر خلفاي عباسي سيطره پيدا کردند، کليه سرزمين هاي غرب آسيا از حدود افغانستان تا مرزهاي امپراطوري بيزانس ( روم شرقي ) در آناتولي و مرزهاي دولت فاطميان مصر را در قلمرو خود قرار دادند و با از بين بردن حکومت هاي ملوک الطوايفي و تسخير بلاد اسلامي کشور پهناور و نيرومندي تشکيل دادند و بر قسمت اعظم جهان اسلام تسلط يافتند. با ورود آنها به بغداد و حمايت بي دريغشان از خلفاي عباسي، دوراني تازه در تاريخ دارالخلافه آغاز گرديد و حکومت عباسيان جان تازه اي گرفت. (20)بنابراين مي توان گفت تاريخ سياسي و اجتماعي قسمت اعظم بلاد اسلامي از نيمه ي اول قرن پنجم با حکومت سلجوقيان بر شرق اسلام آغاز شد. سياست پادشاهان اين سلسله مبتني بر تأييد خلافت عباسي و اطاعت معنوي از خليفه بغداد بود، لذا کمتر رويداد تاريخي را در اين دوره مي توان يافت که به عللي با سلجوقيان و خلفاي عباسي مربوط نباشد، به خصوص بغداد مرکز خلافت که با تأسيس مدارس نظاميه به عالي ترين مرکز علمي و اجتماعي تبديل شد و بار ديگر مرکز ثقل سياست و مذهب در جهان اسلام گرديد.
يکي از آثار سيطره سلاجقه در مرکز خلافت اسلامي و ساير سرزمين هاي تحت سلطه ي آنان، شدّت يافتن منازعات مذهبي در جهان اسلام بود. نفوذ حاکمان سني مذهب سلجوقي بر خلفاي عباسي و اقدامات متعصبانه ي وزير مقتدر آنان خواجه نظام الملک و مخالفت با شيعه، به ويژه اسماعيليه آتش اين نزاع هاي مذهبي را به خصوص ميان شيعه و سني بر افروخته تر ساخت. (21) بازتاب اين منازعات را در برخي از ديدگاه هاي ابن ادريس و ساير علماي شيعه نسبت به آراي اهل سنت مي توان رديابي کرد. (22)
وقوع جنگ هاي صليبي
يکي ديگر از رويدادهاي اين عصر جنگ هاي صليبي است که به تعبير مؤلف تاريخ تمدن يکي از علل وقوع آن پيش تازي ترکان سلجوقي بود. (23)در اين جنگ ها که حدود دويست سال از 490 ( هـ. ق ) تا 690 ( هـ. ق ) در بلاد شام و مصر و آسياي صغير با شدت و ضعف ادامه داشت، بخش مهمي از نيروهاي مسلمانان درگير نزاع با صليبيون شد. اين رويداد نيز در واقع تمام دوران حيات ابن ادريس را پوشش داده است. بازتاب اين رخداد را نيز مي توان در برخي از ديدگاه هاي فقهي ايشان در سرائر از جمله کتاب جهاد ديد. (24)
سرکوب شيعيان
يکي ديگر از مسائل فرهنگي سياسي اين عصر سرکوب و فشار برشيعيان در سرزمين هاي تحت سلطه ي عباسيان و امراي سلجوقيان ايشان بوده است. مذهب تشيع که در عهد پادشاهان و امراي شيعه مذهب آل بويه در ايران و عراق در حال گسترش بود، در دوره ي حاکميت سلاجقه در بغداد به شدّت سرکوب گرديد. تبليغات سوء و اتهام هاي ناروا در حق شيعه به جايي رسيده بود که راوندي مورّخ آن دوران درباره ي ايشان نوشت:از هفتاد و دو فرقه طوايف اسلام، هيچ يک را ملحد نشايد خواند و لعنت نشايد کرد، الّا رافضي را که ايشان اهل قبله ما نيستند. (25)
بازتاب اين وضعيت فرهنگي - سياسي را نيز مي توان در شکل گيري برخي از آراي علماي شيعه، از جمله ابن ادريس در طرح نظريه تقيه ديد. (26)
پي نوشت ها :
1. در برخي از منابع « ابومنصور » ذکر شده است. نک: سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 9، ص 120.
2. سيد حسن صدر، تأسيس الشيعه، ص 305؛ تنکابني، قصص العلماء، ص 451 و ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 21، ص 332.
3. عسقلاني، لسان الميزان، ج 5، ص 65 و بروجردي، ظرائف المقال، ج 2، ص 455.
4. جعفر سبحاني، موسوعة طبقات الفقهاء، ج 6، ص 248؛ دائرة المعارف شيعه، ج 1، ص 301 و ابوالقاسم گرجي، تاريخ فقه و فقهاء، ص 222.
5. ابوالقاسم گرجي، همان.
6. ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 21، ص 332.
7. علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 106، ص 39 و حر عاملي، الامل الآمل، ج2، ص 80.
8. کاظمي، مقابس الانوار، ص 11.
9. ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 21، ص 332.
10. ابن فوطي، مجمع الاداب في معجم الالقاب، ج 3، ص 128.
11. حر عاملي، الامل الآمل، ج2، ص243.
12. ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج2، ص 717.
13. وي در سيراعلام النبلاء، ( ج 21، ص332 ) مي نويسد: « صاحب التصانيف منها کتاب الحاوي لتحرير الفتاوي و لقبّه کتاب السرائر و کتاب خلاصة الاستدلال و مناسک و اشياء في الاصول و الفروع... » وي در کتاب تاريخ اسلام ( ج42، ص314 ) پس از ذکر نام کتب مي نويسد: « ... و غير ذلک في الاصول و الفروع ».
14. ابن داوود در کتاب رجال خود ( ص498 ) مي نويسد: « محمد بن ادريس العجّلي الحلي کان شيخ الفقهاء بالحلّه متقنا في العلوم کثير التصانيف... ».
15. براي آگاهي بيشتر از جزئيات زندگي و شخصيت ابن ادريس ر. ک: علي همت بناري، زندگي و انديشه هاي ابن ادريس حلّي، ( بوستان کتاب قم، 1381 ).
16. ياقوت حموي، معجم البلدان، ج2، ص294 - 295 و کليفورد ادموند بوسورث، سلسله هاي اسلامي، 89 - 90.
17. کليفورد ادموند بوسورث، همان.
18. نورالله کسائي، مدارس نظاميه، ص2، بنا به نقل ايشان از کتاب عرب: در اين دوران اموايان در اندلس و فاطميان در مصر وشام حکومت مستقل يافتند. شمال شام و قسمت عليايي عراق در دست گردن کشان عرب افتاد و جنگ و آشوب اکثر مناطق تحت سلطه خلفاي عباسي را فرا گرفت.
19. استانلي لين پل و ديگران، تاريخ دولت هاي اسلامي و خاندان هاي حکومتگر، ج1، ص12 و 259 و کليفورد ادموند بوسورث، سلسله هاي اسلامي، ص12 و 28.
20. نورالله کسائي، مدارس نظاميه، ص 108. هم چنين ر. ک: استانلي لين پل و ديگران، تاريخ دولت هاي اسلامي و خاندان هاي حکومتگر، ج1، ص260.
21. نورالله کسائي، مدارس نظاميه، ص 14، 16، 17، 38 و 289.
22. ر. ک: برخي از آراء ابن ادريس در سرائر نسبت به اهل سنت از جمله اين فتواي ايشان ( سرائر، ج2، ص26 ) که مي نويسد: « ولا يجوز لمن يتولي الفصل بين المختلفين و القضاء بينهم ان يحکم الّا بموجب الحق و لا يجوز له ان يحکم بمذهب اهل الخلاف ».
23. ويل دورانت، تاريخ تمدن، عصر ايمان، ص783.
24. ابن ادريس، سرائر، ج2، ص4. وي جهاد دفاعي را جايز شمرده و مي نويسد: « و الجهاد مع ائمه الجور أو من غير امام خطا يستحق فاعله به الاثم... اللهم الا أن يدهم المسلمين و العياذ بالله امر من قبل العدو يخاف معه عنه علي بيضة الاسلام، و يخشي بواره، و بيضة الاسلام: مجتمع الاسلام واصله، أو يخاف علي قوم منهم، وجب حينئذٍ ايضاً جهادهم و دفاعهم... ».
25. محمد بن سليمان راوندي، راحة الصدور و آية السرور في التاريخ آل سلجوق، ص394.
26. براي نمونه ايشان درباب حکم براساس شريعت اسلامي مي نويسد: اگر وضعيت اضطرار و تقيه حاکم باشد، حاکم شيعي مي تواند در غير از قتل نفوس، براساس نظر مخالفين حکم نمايد. ( سرائر، ج2، ص26، 27 و 203 ).
خالقي، علي؛ ( 1386 )، انديشه سياسي ابن ادريس حلّي، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميّه ي قم )، چاپ اوّل
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}